سفارش تبلیغ
صبا ویژن











آسمان مال من ...

 

سه : راه میان بر انتقال پیام ها :
نشسته بود روی زمین و زل زده بود به سیاهی های روی کاغذ. این آهن ربا، با دل این براده ها، چه می کند که جذب، جاذب، مجذوب، جذبه! جاذبه!
براده ها، مجذوب آهن ربا ی شوند و او با همه جذبه اش، آنها را جذب می کند. همجنسی، رمز این جاذبه است.

کاغذهای سفید، منتظر نشسته بودند تا دوباره با سیاهی کلمه هایش جادو شوند و او به رمز جاذبه فکر می کرد. به سیبی که از درخت افتاد و علامت سوال بزرگی را در ذهن بشر کاشت. آمده بود بعد از مدت ها، می چرخید، می خندید، گریه می کرد؛ دلش می خواست همه را بیدار کند که عقربه های ساعت، صدای ذوقش را خواباند. جاذبه شعر، سیب فکرش را جذب کرده بود. سلیقه، علاقه و ذائقه آدم با داستان و روایت ، عجین شده است. شیوه های داستانی حرف های نویسنده را معنا می کند.

 

چهار: دسرهای خوش طعم
یک نوشته وقتی دل چسب می شود که با مواد لازم، د ظرف ذهن نویسنده پخته شده باشد . نوشته نپخته نه مزه خوبی دارد نه خاطره شیرینی .
نویسنده هم باید آشپز خوبی باشد و بتواند با تمثیل، سفره متن را با انواع دسر شعر، طنز، «آتوسا صالحی»، در دریای عزیز وقتی می خواهد از ضرورت اندیشه بگوید، با مثال صید و ماهی، خواننده را می برد تا کنار رودخانه فکرهایت بنشین؛ آرام و مطمئن / و قلابت را توی رودخانه بینداز و در کمین باش/ می دانم که بزرگ ترین ماهی ها را صید خواهی کرد. صید ماهی اندیشه، کار آسانی نیست؛‏صبر و تجربه زیادی می خواهد.

 

پنج : ویزیت رایگان
نثر یعنی پراکنده: اما پراکنده مثل ستارگان آسمان. آسمان هم نظم دارد هم نثر و ستارگان به صورت یک منظومه بی نظم در آسمان پراکنده اند. پس نثر هم چندان بی نظم نیست؛ بلکه دارای نظمی طبیعی است.

دکتر قیصر امین پور، برای دردهای نوشته، داروی اندیشه، نگاه تازه ... را از داروخانه ادبیات تجویز می کند و بیماری ذوق های ناکام را معالجه می کند. هزینه ویزیت، خواندن یک کتاب خوب است.

 

شش: خشت اول
پایه کلاس خوشنویسی، سرمشق است و حرکت دست های معجزه گر اوست. انداختن کاغذ روی الگوی استاد، رونویسی است. نوشته، طرح می خواهد؛ مثل خانه که اگر گچ و آجر و سیمان باشد و دماغ جیب هم چاق، ولی خبری از نقشه نباشد، همان قضیه خشت اول و دیوار کج و ثریا می شود .

 

هفت: مثل مثل عسل ...
مثل ، شیرین ، دل چسب ، پر قدرت .
مرحوم بهار خواست جای پدر بنشیند. گفتند پدرت ادبی بوده، کم چیزی که نیست . باید امتحان بدهی و چند کلمه بی ربط را ردیف کردند و گفتند با این شعر بگو: اره، کفش، آیینه، غوره

بعد از چند لحظه ، بهار میهمان لب ها شد:
چون آینه نورخیز گشتی، احسنت!
چون اره به خلق تیز گشتی، احسنت!
در کفش ادیبان جهان پا کردی
غوره نشده، مویزگشتی، احسنت!

 

 

 


 

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/9/20ساعت 11:50 صبح توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak