آسمان مال من ...
قفل هر قلبی را که کلید ریا انداختم، باز نشد. گفتند: (کیلد سازی صداقت خوب کلیدهای می سازد.) پیچکی عاشق در آغوش درختی بی نهایت بود، جواب دوستم بود وقتی گفت: (گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی) پتوی پلکم کنار رفت و آب اشکم صورتم را شست، صبح شد و دوباره شروع شد : (گناهان من و پوشاندن تو) غنچه ای از گل رویت را با لبانم چیدم و در کویر تنهاییم نهال کردم. عباس احمدی
کتاب وجودم را، دلم ورق زد، سرانگشت قلبم پر از نادانی شد.
نوشته شده در پنج شنبه 87/12/15ساعت
3:9 عصر توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |