سفارش تبلیغ
صبا ویژن











آسمان مال من ...

من در تعجبم که چرا اینقدر ایرانیها را به ورزش توصیه می کنند در صورتی که هر ایرانی به تنهایی روزی لااقل سه چهار ساعت ورزش می کند .
اگر باور نمی کنید، من به عنوان یک جوان ایرانی خاطرات تنها یک روز از روزهای عادی خودم را می نویسم تا متوجه شوید که من و تمام مردم ایران چقدر ورزشکاریم .
صبح بعد از دویست تا غلت و قد کشیدن و انجام حرکات نمایشی به زور از خواب بیدار می شوم . پس از صرف صبحانه مختصر و لباس پوشیدن و غیره کیفی را که کم از کوله پشتی کوهنوردها ندارد، به دوش می اندازم و راهی دانشگاه می شوم . تازه هنوز به خودم می آیم که می بینم اتوبوس از راه رسید .
برای رسیدن به اتوبوس باید مثل یک قهرمان دونده دوید، و گرنه رسیدن به اتوبوس محال است .
بعد از رسیدن به اتوبوس با یک کشتی همگانی روبرو می شوم . هر کس که قبلا بیشتر تمرین کرده با زور سوار اتوبوس می شود و آنهایی هم که کم تلاش کرده اند و قبلا آمادگی کافی نداشتند از دور مسابقه خارج می شوند .
تازه سوار اتوبوس که می شوی ورزش ژیمناستیک شروع می شود، زیرا باید انعطافی به خودت بدهی که اگر بدنت نرم نباشد،‏تمام استخوانهایت می شکند. به طور مثال باید آنقدر بدنت نرم باشد که اگر دستت یک جا گیر بود و پایت یک جای دیگر، یا اگر فقط یک جای کوچک برای پا بود و سرت را می یابد لااقل نیم متر آنور تر نگه داری، توانایی این کار را داشته باشی .


تازه باید با قدرت بازوها سفت و محکم میله اتوبوس (اگر داشت و قبلا کنده نشده بود) را چسبید و گر نه ترمزهای راننده که مانند مسابقات رالی رانندگی می کند و خیال می کند ما هم کمک رانندشیم، باعث یک پرش طولی وسط جمعیت خواهد شد .
در هنگام پیاده شدن مانند ورزش (‏زو) باید مدام و پی در پی داد زد که پیاده می شوم، و اگر یک لحظه نفست قطع بشود باختی و باید یک ایستگاه پایین تر پیاده شوی . ولی اگر در مسابقه برنده شدی و راننده صدایت را شنید باید بدون معطلی مانند ورزش راگبی کیف خودت را به جای توپ راگبی در آغوش محکم بگیریم و پس از هل دادان مردم خود را یکهو به آنطرف خط برنده بیس بال؛ یعنی آنطرف درب اتوبوس پرت کنی، ولی اگر کمی تعلل کنی،‏ماندن در سیل جمعیت رقیبان راگبی، یعنی در اتوبوس، کاری بس طاقت فرساست .
وقتی سر کلاس در دانشگاه می رسیم متوجه می شویم که دانشگاه ما به علت کمبود امکانات صندلی کم دارد و طندلی ها قبلا پر شده است .
باید با مهارت خاصی صندلی را از جایی دیگر کش رفت و مانند یک وزنه بردار سر دست بلند کرد و برای خود به کلاس آورد . تازه ما توی کلاسمان مانند کمیسیون فدارسیون فوتبال میز گرد داریم و با استادها راجع به مشکلات دانشگاه بحث می کنیم . و مانند همان میزگردهای فدارسیون فوتبال یان بحث ها هیچ وقت به نتیجه نمی رسد . بحث کردن با استادها مانند یک رقابت تنگاتنگ شطرنج است که در فکرمان و گفتارمان چگونه مهره ها را بچینیم که بتوانیم استادها را کیش و مات کنیم . ولی ظاهرا توی این مورد استادها اغلب قهرمانترند و چون قبلا سابقه بیشتری توی بهانه آوردن و متقاعد کردن و کشیدن شطرنج به حواشی جهت گیج کردن حریف و بهم ریختن افکار حریف جهت عدم تمرکز دارند ،‏معمولا همیشه برنده می شوند .
این گوشه ای از خاطرات یک دانشجوی ضعیف ،‏تازه به دوران رسیده و کم تجربه است . اگر توی هر کشوری اگر بگویی هر ایرانی به تنهایی لااقل مجبور است در یک روز ورزشهایی مانند نرمش، دو 540 متر ، کشتی همگانی، بدنسازی ، بارفیکس، ژیمناستیک، کمک راننده رالی، پرش طول ، وزنه برداری، فوتبال آمریکایی ،‏شطرنج و ... انجام دهد دیگر فکر نمی کنند ایرانی ها ضعیفند.

اعظم منصوری

 


نوشته شده در چهارشنبه 86/3/16ساعت 11:46 صبح توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak