سفارش تبلیغ
صبا ویژن











آسمان مال من ...

در حج سال 72 پیرمردی در سن 108 سالگی عازم حج بود . از لحاظ نیروی جسمانی خوب، سرحال، و با قامتی بلند و موزون. به گفته خود او در طول عمرش از روغن نباتی استفاده نکرده بود. محل سکونت او در دامنه کوهی سر سبز و خرم قرار داشت. به او گفتم حمد و سوره را بخوان. گفت: الله، محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، الله اکبر. گفت : این نماز است!
همراه کاروان آمد و وارد فرودگاه مهرآباد شد ولی پس از ورود افراد کاروان به ترمینال ناپدید شد. کار از کار گذشته بود. پیدا نشد. هواپیما پرواز کرد. بعد از چند روز از اعمال عمره تمتع را انجام داده بودند پیر مرد با همان لباس شخصی بدون احرام وارد مکه شده بود و با توجه به اینکه پلیس مانع شد او را به مسجد تنعیم بردیم و محرم کردیم. نیت اعمال را به او تلقین کردم از اول تا آخر دست او را گرفتم و گام به گام تا اعمال به پایان رسید.
پس از آنکه به مدینه منوره مشرف شدیم با او مزاح کردم اینجا مدینه منوره است حرم رسول خدا (ص) و ائمه بقیع (ع) و شما هم الحمدالله حاجی شده اید اگر زندگی خوبی از لحاظ مسکن، همسر، ماشین و دیگر امکانات در این سرزمین مبارک برای شما فراهم شود و تا آخر عمر و در خدمت این عزیزان بمیری راضی هستی؟ پاسخ داد: نه نه . هر چه زودتر مرا از این جا نجات بده!!  و به ایران ببر.

 

خاطرات حج - روحانی معین -شماره پرونده 13325

 


نوشته شده در شنبه 87/1/24ساعت 10:10 صبح توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak