سفارش تبلیغ
صبا ویژن











آسمان مال من ...

لابی صهیونیسم در هالیوود، در عرصه ی تولید فیلم های کارتونی تا کنون بسیار موثر و فعال عمل کرده است در اینجا سعی در بررسی این کارتون ها داریم:

دامبوفیل پرنده
شخصیت های کارتونی مطرود و گوشه گیری هستند که به دلیل زشت رویی توسط دیگران تحقیر می شوند ولی در نهایت این ناتوانی و زشتی با توانایی و زیبایی جایگزین می گردد و آنها بر تمامی مشکلات غلبه می کنند و غبطه ی رقیبان را بر می انگیزند. انیمیشن (دامبو، فیل پرنده) در زمره ی این گروه از آثار است در این فیلم شاهدیم که مادر دامبو بر خلاف سایر فیل ها که کلاهی منگوله دار بر سر دارند، کلاه عرقچین مانند مخصوص یهودیان را بر سر دارد و به جرم دفاع از فرزندش در اسارت به سر می برد! و خود دامبو هم طی عملیاتی در سیرک پرچمی را که به پرچم رژیم اشغالگر قدس بی شباهت نیست به اهتزاز در می آورد.

کارتون جدید سناباد
کارتون های بسیاری هم مروج زندگی و اخلاق غربی هستند و سعی دارند خصوصا شرقی ها را شیفته و هضم شده در روش های غربی نشان دهند و با این الگودهی مخاطبان را به سمت ارزش های دنیوی یهودی - امریکایی بکشانند؛ مثلا در سری جدید کارتون سند باد (افسانه ی هفت دریا) شاهد آنیم که فضای شرقی مجموعه های پیشین مبدل به فضایی خشونت بار و پر زد و خرد شده است. مثلا در صحنه ای که سند باد از پشت سکان کشتی کنار می رود با هفتاد ضربه ی شمشیر خون ریزی بسیار، کنترل کشتی را به دست می گیرد شدت خشونت در این فیلم آن چنان زیاد است که حتی دریا با خون افراد سرخ می شود و مثل بسیاری از فیلم های جدید غربی لشکری از شیطانک ها و دودها با سندباد و نامزد خشن و مبارز طلب او (مارینا) و دوست وفادارش (کیل) می جنگند. حتی دیالوگ ها هم خشونت بار است. جالب است که نویسنده ی این فیلم (جان لوگان) در کارنامه ی خود اثری پر برخورد چون (گلادیاتور) را دارد. در این محصول والت دیزنی هم (میشل افایفر) یهودی به جای (اریس) خدای جنگ صحبت می کند. در فیلم سند باد بر خلاف گذشته ظاهری کاملا غربی و بی هویت گرفته که در نقش یک دزد دریایی قهار باید از هفت دریا عبور کند و کتاب صلح را از خدای جنگ ( اریس)ب دزدد و شهر و عادلی به نام (پروتئوس) در آنجا حکومت می کند، اتفاق می افتد در این فیلم از (علاءالدین) و (علی بابا) هم خبری نیست.

لوک خوش شانس
در کارتون (لوک خوش شانس)، گانگستری سفید پوست وجود دارد که نماد کلانتر و قانون اومانیستی آمریکایی است و همیشه ورد زبانش تنهایی و غریبی و آوارگی خودش می باشد، با چهره و اخلاقی نیکو که با وجود اسب بذله گویش (سالی) و سگ خنده رویش ( بوشویک) جذابیت دوچندانی می یابد. او همیشه در جست و جوی مجرمان و تبهکاران است و هیچ گاه با شکست رو به رو نمی شود در بعضی از قسمت های آن شاهدیم که لوک متمدن مهربان فرشته ی نجات سرخ پوستان ساده لوح و مردمی از فرقه های مذهبی خرافی می باشد و اگر نبود لوک جنگ قبیلگی و ظلم تبهکاری همه جا را فرا می گرفت.
بالاخره برای ما هنور جای این سوال باقی است که خانه لوک کجاست؟ و چرا همیشه در پایان غرور انگیز پیروزی هایش در غروبی زیبا به سمت خورشید ( نماد سرزمین موعود در کتاب مقدس) می رود! بالاخره فسادها و جرم های فراوان و رو به رشد موجود در غرب را ببینیم یا حرف کارگردان لوک را گوش بدهیم.

در بسیاری از فیلم ها و کارتون های پلیسی هم جای این سوال باقی است.

گالیور
در کارتون گالیور می بینیم سفید پوست بزرگی با سمبل ها و مدل های مو و لباس نژاد انگلیسی - آمریکایی به جزیره ی آدم کوچولوها (جهان  شرقی) می رود و این کوچولوهای بی دفاع بر قدرت مادی و مغز پرجولان گالیور تکیه کرده و دشمنان خود را شکست می دهند و بدون حضور گالیور شکست آنها قطعی بود.

پرنس مصر
نگره ی صهیونیستی حاکم بر آثار والت دیزنی، بعضا به تولید انیمیشن ها و فیلم های تاریخی در خصوص زندگی انبیای الهی منجر شده که سه کارتون کشتی نوح(ع)، زندگی حضرت موسی (ع)، زندگی حضرت یوسف(ع)، از آن جمله اند. در تمامی این آثار بر اساس قصص  تورات، روایات تحریف شده ای از زندگی انبیای اولوالعزم ارائه شده است که شان و منزلت و عصمت این بزرگ مردان را در ذهن مخاطب پایین می آورد و رواج سکولاریسم (جدایی دین و دنیا) و مادی گرایی را تسریع می کند جالب توجه آن که در برخی از این آٍثار شخصیت های اصلی انیمیشن با صدای مشهورترین ستارگان یهودی سینما سخن می گویند مثلا در انیمیشن (پرنس مصر) که روایتگر زندگی حضرت موسی (ع) است (وال کیلمر) به جای موسی (ع) میشل افایفر به جای همسر و (ساندرا بولاک) به جای خواهر او صحبت می کنند.
همچنین در تیتراژ پایانی این انیمیشن پر هزینه اسامی مشهور دیگری از بازیگران یهودی هالیوود را می توان دید که صدای آنها برای بسیاری از تماشاگران غربی خاطره انگیز و آشناست.

رابینسون کروزوئه
در فیلم (رابینسون کروزوئه) شاهدیم یک سفید پوستی انگلیسی تبار که کشتی اش شکسته و در جزیره ای تنها مانده است با سیاه پوستانی بی تمدن و وحشی و آدم خوار رو به رو می شود که یک دیگر را قربانی کرده و می خورند اما رابینسون پر عاطفه و دل نازک یکی از این بی تمدن ها را به نام (جمعه) از دست قبیله ی آدم خوار و سبک مغزش نجات می دهد و جمعه در اثر هم نشینی با این یار مهربان با سواد می شود و به سمت تمدن و پیشرفت حرکت می کند و به تدریج تمام آن مردم عقب مانده به شیوه های زندگی و معاشرت رابینسون، ایمان آورده و آن قهرمان بزرگ را به عنوان رهبر و منجی عزیز خود می پذیرند و به سبک او زندگی می کنند. آیا غلوآمیز تر از این هم می شد تمدن غرب را به عنوان تنها سرور و راهبر جهانیان توسعه نیافته و به اصطلاح غربی ها ( جهان سومی) معرفی کرد یا نه؟

 

 


نوشته شده در دوشنبه 89/12/23ساعت 10:43 صبح توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak