آسمان مال من ...
هر جا دلم بخواهد چون میهمان بسفره پر ناز و نعمتی خواندی مرا ببستر وصل خود ای «پری» هر جا دلم بخواهد, من دست می برم دیگر مگو: «ببین بکجا دست می بری!» با میهمان مگوی: «بنوش این, منوش آن» ای میزبان که پر گل نازست بسترت بگذار مست مست بیفتم کنار تو بگذار هر چه هست بنوشم ز ساغرت هر جا دلم بخواهد, آری, چنین خوش ست باید درید هر چه شود بین ما حجاب باید شکست هر چه شود سد راه وصل دیوانه بود باید و مست و خوش و خراب گه می چرم چو آهوی مستی, به دست و لب در دشت گیسوی تو که صاف ست و بی شکن گه می پرم چو بلبل سرگشته, با نگاه بر گرد آن دو نوگل پنهان به پیرهن هر جا دلم بخواهد, آری بشرم و شوق دستم حزد بجانب پستان نرم تو واندردلم شکفته شود صد گل از غرور چون بینم آن دو گونة گلگون ز شرم تو تو خنده زن چو کبک, گریزنده چون غزال, من در پیت چو در پی آهو پلنگ مست وانگه ترا بگیرم و دستان من روند هر جا دلم بخواهد, آری چنین خوش ست چشمان شاد گرسنه مستم دود حریص بر پیکر برهنة پر نور و صاف تو بر مرمر ملایم جاندارو گرم تو بر روی و ران و گردن و پستان و ناف تو کم کم بشوق دست نوازش کشم بر آن «گلدیس» پاک و پردگی نازپرورت هر جا دلم بخواهد, من دست می برم ای میزبان که پر گل نازست بسترت تو شوخ پند گوی, بخشم و بناز خوش من مست پند نشنو, بی رحم, بی قرار وآنگه دگر تو دانی و من, وین شب شگفت وین کنج دنج و بستر خاموش و راز دار. مهدی اخوان ثالث
Design By : Pichak |