ای ذکر تو در دلم بهانه    
مر تو به قلبم آشیانه
چون طایر دشت نینوایت 
هر روز کند دلم هوایت
ای نقطه عشق من اسیرم در 
عشق نشان بده مسیرم
ای آب حیات تشنه تو
ای کام فرات تشنه تو

 
من تشنه محبت تو هستم
مرهون محبت تو هستم
خواهم که چو ابر برسر یم
بهر تو شبانه روز گریم
هر گونه مناسبت که باشد
غیر تو مرا غم نباشد
وابستگی مرا فزون کن
بت های مرا تو سرنگون کن
ای دلبرم ای جبین شکسته
همچون تو کسی به نی نشسته؟
ای صادر عطر و عنبر و مشک
وی نیزه نشین به حنجر خشک
الحق که تویی به موج طوفان
استاد کلاس عشق و طوفان
ای خورده سنان ز ساربانها
سالار غریب کاروانها
دل سوخته غم تو باشد
بیمار محرم تو باشد
عباس تو را غلام هستم
بر دامن اکبر تو دستم
خواهم که به شکر تو باشم
هم سفره سنگر تو باشم
ارباب من ای مه امامت
رزمنده بساز از غلامت
بگذار بمانم از نگاهت
الباقی عمر در سپاهت .

 

 

 

نوشته شده در چهارشنبه 85/9/1ساعت 8:52 عصر توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |