سفارش تبلیغ
صبا ویژن











آسمان مال من ...

پنهان پیدا

مهدی جان ! دلم چه عاشقانه بی قرار توست اکنون که برایت می نویسم نمی دانم چقدر با من فاصله داری؟ نمی دانم ؟! شاید خیلی دور ، شاید خیلی نزدیک ؟! به هر حال با تو سخن می گویم به امید آنکه روزی کاشانه محقرمان را روشنایی بخشی .
مهدی جان ! می دانم روزی می آیی سوار ، ذوالفقار حیدر(ع) در دست پرچم حسین (ع) بر کف و عبای سبز محمدی (ص) بر دوش ندای انا المهدی بر زبانت جاری ؛ در حالی که بر دیوار مقدس کعبه تکیه می دهی و فریاد ظهور سر تا سر گیتی را فرا می گیرد و منادی ندا خواهد داد آمد مهدی ، آن منجی عالم ، آمد آن که بساط ظلم و ستم را در هم کوبد و عدل و داد را فراگیر سازد .
مهدی جان ! روزی می آیی و انتقام خون جدت حسین را از یزیدیان خواهی گرفت ؛ انتقام خون هزاران هزار گل سرخ و لاله پرپر دشت های لاله گون کبلا و شلمچه و فکه و ... آنان که در نبرد با امویان دوران به جدت پیوستند و نام خود را در لوح یادگار یاران حسین (ع) با خون سرخ خود به ثبت رساندند .
مهدی جان ! زمین به یمن عطر نفس های توست که با ساکنان خاکی اش مدارا می کند، اگر نباشی خاک لحظه ای پلیدی وجودمان را دوام نمی آورد .
آقا جان  می شنوی چگونه زمین غریبانه بغض می شکند و چه دردناک دامان گریه می گستراند و از زخم های همیشه تازه اش سخن می گوید ؛ از قلب های سیاه قابیلیان ، از قدم های عصیان و نفاق و پایکوبی نفوس شیطان صفت ...
آقا جانم  با تمام وجود ناچیزم از تو می خواهم و تو را به مادرت قسم می دهم که مولا بیا زمین هم طاقت ندارد و او هم منتظر توست . زمینی که روزی پذیرای قدم های پاک چهارده معصوم (ع) بوده اکنون پشتش به واسطه قدم های ظالمان و ابلیسان و شیاطین خمیده شده ، چگونه انتظار ظهورت را نکشد در حالی که مرهمش تویی ، چگونه بیمار با وجوددرد و در تمام اعضاء و جوارحش انتظار طبیب را نکشد و هر لحظه او را یاد نکند و او را به یاری و مداوایش نطلبد ؟
مهدی جان ! بیا ، تو را به جان عزیزترین عزایزانت بیا . می دانم روزی واهی آمد و با شمیم آمدنت جان های عاشقان و بی قرارانت در ساحل امن تو آرام و تمم کائنات در مقابل شکوه تو به زانو در می آیند .
مهدی جان ! ازخدا بخواه که توفیقمان دهد همواره برای ظهورت دعا کنیم و برای فراهم شدن زمینه آن تلاش کنیم .
آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سر تا قدمش کز او خانه ما جای پری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

سمیه اکبری (اصفهان - شهر ابریشم )


نوشته شده در جمعه 85/9/3ساعت 2:55 عصر توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak