سفارش تبلیغ
صبا ویژن











آسمان مال من ...

و کسی گفت ،‏چنین گفت ؛ سفر نزدیک است
باد با قافله دیری است که سرسنگین است
گفت ؛ ره خون جگر می دهد امشب همه را
آب در کاسه سر می دهد امشب همه را
سایه ها،‏گزمه مرگند،‏زبان بربندید
بار دزدان به کمینند - سبک تر بندید
مقصد آهسته بپرسید کسان می شوند
پر مگویید که صاحب قفسان می شوند
گردباد است که پیچیده به خود می خیزد
از پس گردنه کوه احد می خیزد
نه تگرگ است که آتش ز فلک می جوشند
و ز خشکای لب رود ،‏نمک می جوشد
زنده ها از تف لب سوز عطش،‏دود شده
مرده ها در نفس باد نمکسود شده
دشت سر تا قدم از خون کسان رنگین است
وکسی ، گفت چنین گفت ؛‏سفر نزدیک است


نوشته شده در سه شنبه 85/9/14ساعت 10:48 عصر توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak