آسمان مال من ...
ای لطیف تر از عبور نسیم دلنرمی از کوچه های احساس یتیمان!
ای سخت تر از چکاد قاطعیت در کوهستان قانون !
ای زلال تر از بارن اندیشه بر کویر فراگیری !
ای صمیمی تر از دیوارهای کاهگلی باران خورده فروتنی !
ای شادمان تر از چکاوک شوخ زندگی!
ای لبریز تر از دریاچه شکیبایی!
ای کوچه باغ مهربانی در سنگلاخ جفای روزگار!
ای سپیده بهاری در شب تاریک خلافت !
اینک ، در ایوان دعوت تو نشسته ام؛ برابر قبری که صد سال زیر آفتاب مرداد ماه و طوفان شن ، بی نشان و بی زائر افتاده بود و پناهگاه آهوان هراسان فهمیدگی به شمار می رفت .
آمده ام تا انجماد روحم را در گرمای وجودت ذوب کنم ؛
تا تب آزم را در خنکای زهد تو بشکنم ؛
تا زردی رخسار انسانیتم را با گلگونی سیمای حقیقی ات رنگ زنم ؛
دست ناتوانی ام را بگیر ،
و چشم دلم را ، بر چهره زیبا اما سهمگین حقیقت بگشای ....
Design By : Pichak |