سفارش تبلیغ
صبا ویژن











آسمان مال من ...

وقتی برای عیادت استاد به منزلش رفتم ، دیدم داخل حیاط ، زیر درخت انار نشسته و مشغول جمع کردن برگ های زرد اطراف باغچه است . به من گفته بودند ؛ سرمای ناگهانی هوا ، به تن ضعیفش خورده و چند روزی است که نمی تواند از جایش بلند بشود . عرض کردم: استاد! شما با این حالتان دارید به باغچه می رسید ؟ الان باید داخل رختخواب باشید و یک نفر از شما مراقبت بکند . لبخندی زد و در جوابم گفت : ما تازه به این خانه آمده ایم .
بهار و تابستان این درخت انار را چیدیم و خوردیم . وقتی انارهای قرمز روی درخت بود ، بچه ها از بزرگ و کوچک ، هر روز می آمدند، دورش حلقه می زدند و میوه های با شکوه روی درخت را تماشا می کردند . تماشای آن ها برای این بود که هر چه زودتر انارها برسد تا بچینند، روز چیدنشان هم اگر من نبودم ، درخت را از ریشه می کندند .
حالا هم ، از روزی که انارهایش را چیده اند ، کسی به سراغش نمی آید ، تا لااقل برگ هایش را جمع کند و بریزد داخل باغچه .
این درخت وظیفه اش را به خوبی انجام داد و آنجه که ما از او انتظار داشتیم ، به جای آورد ، دیروز یکی از پسرها می گفت : انگار این درخت لخت آن درخت تابستان نیست که سایه اش ، تمام حیاط خانه را پر کرده بود ! از حرف پسرم احساس کردم که این درخت عریان ، دیگر آن شکوه قبلی را در نظر ندارد . با این که او آدم تحصیل کرده ای است .  به او گفتم : به چشم هایت یاد بده که دست خط خداوند را، حتی روی تن عریان درخت باغچه کوچک خانه هم تشخیص بدهد .
البته او قصد جسارت نداشت . این ها عادت کرده اند که تنها سطرهای سبز باغ را در فصل بهار بخوانند . کاری هم به این ندارند که این درخت انار ، برای این که سایه تابستانی اش را به ما ببخشد ، چه ریاضت ها که در پاییز و زمستان نمی کشد.
استاد این را گفت و مشغول جمع کردن برگ های ریز و خشک انار ، از اطراف باغچه شد . پیش خود گفتم : کسی که دست خط خدا را بشناسد ، باغ بی برگ پاییز ، همان قدر برایش زیباست که گلستان بهاری .
به عبارت دیگر : آیات الهی ، تنها برای کسی به جلوه در می آید که قدرت تشخیص آن ها را داشته باشد .


نوشته شده در سه شنبه 85/10/26ساعت 11:56 صبح توسط احمدی عشق آبادی نظرات ( ) |


Design By : Pichak