آسمان مال من ...
خواستم برایتان ، در رابطه بهار ، یک متن ادبی بنویسم ؛ نوشتم ؛ اما بعدش ، جایت خالی ، حسابی خندیدم . باور کن با این متن بی حساب و کتاب آبروی هر چی ادیب و نویسنده بود را ، یک جا بردم ، اگر جناب سعدی و خاقانی یا عبدالرحمان جامی ، اراجیف پیش گفته را می دیدند ، بی شک ، دق می کردند راستی راستی راستی می آید آرام آرم خوشتر از خورشید ... شعری آزاد بود از سلمان هراتی . حالا در کمال ناباوری شعری در میاه های حماسی را ببین در مورد بهار بر لشکر زمستان ، نوروز نامدار کرده است رای تاختن و قصد کارزار خلاصه ای از آن متن وحشتناک ادبی که جامعه ادبی را بالکل غم زده خب حالا که چی ؟ حالا آدم برای هدفمند شدن در بهترین شرایط روحی است با این انگیزه قوی و انرژی بهاری می توان هر قله ای را فتح کنی و بلندترین هدف ما را برگزینی ، هدفی که تو را از این التهاب و هیجان بهار آرامشی واقعی برساند آرامشی که در آن حتی دست هایست خدا را حس می کند . در تمام اجزای بدنت ، وجود ساری خدا را می فهمی ،و بعد غوطه وار در این وجود بی نهایت فانی می شوی و جز حق چیزی نمی یابی : همه از دست شد و هو شده است انا و انت و هو ، او شده است ، بالاخره تصمیم گرفتم ، شعری را از کسی ، کش بروم البته با ذکر نام شاعر :
بلکه مصیبت زده کرد را می آورم : بهار که می آید ، همه چیز نو می شود حتی آدم را یک نشاط و شادی خاصی فرا می گیرد . حس می کنی یک انرژی تمام ناشدنی قلقلکت می دهد ، و مجبورت می کند از خانه بزنی بیرون .
Design By : Pichak |